به گزارش روخان، به مناسبت روز بسیج طلاب و روحانیون زندگینامه شهید طلبه گیلانی، شهید علی اکبری چافی منتشر میشود.
شهید طلبه، شهید علی اکبری چافی در سال ۱۳۴۱ در یک خانواده مومن و مذهبی و از طبقه کشاورز در روستای چاف از توابع شهرستان لنگرود چشم به جهان گشود.
دوران طفولیت وی در زیر سایه پر مهر پدر و مادر دلسوز سپری شد و چنان تربیت شده بود که از همان دوران کودکی نسبت به مسائل دینی و مذهبی اهمیت قائل بود و به همراه پدر و مادر در ایام سوگواری ائمه اطهار در برنامه ها شرکت میکرد.
او با ورود به سن هفت سالگی برای کسب علم و دانش وارد محیطی، جدید بنام مدرسه شد و با همه مشکلاتی که بر سر راهش بود علاوه بر تحصیل در کار کشاورزی هم کمک خانواده در امر امرار معاش بود و توانست تا پایان مقطع راهنمایی تحصیل نماید.
علی جوانی با ایمان و اعتقادات قوی مذهبی بود که در کارهای خیر از سایرین پیشقدم میشد و بسیار با محبت و مهربان و دلسوز نسبت به خانواده و حتی اطرافیان بود و جوانان و هم سن سالانش را همیشه توصیه به مسائل اسلامی و مذهبی و حرکت در خط ولایت و رهبری دعوت می کرد.
وی فعالیت زیادی در بسیج و انجمن اسلامی داشت و در مجالس مذهبی و تظاهرات و راهپیمایی ها نیز حضورش در رونق بود.
علاقه شدید وی نسبت به روحانیت معظم، انگیزه ای بوجود آورد که برای فراگیری علوم حوزوی و فقه اسلامی و برای هر چه بهتر آموختن مسائل پیرامون آن وارد حوزه علمیه قم شد.
چون او همواره خود را مدیون و بدهکار نسبت به اسلام و انقلاب و حضرت امام (رض) میدانست، خواست که از طریق این سنگر مثمرثمر باشد.
با شروع جنگ تحمیلی از سوی استکبار جهانی به فرماندهی صدام ملعون به خاک میهن اسلامی، بطور داوطلبانه با تنی چند از برادران از طریق بسیج سپاه قم رهسپار مناطق جنگی جنوب کشور شدند و در کنار دلیر مردان میهن اسلامی و در مقابله با دژخیمان صدامی دفاع و ایستادگی نمودند.
علی که آرزوی شهادت در نظام مقدس جمهوری اسلامی را در سر داشت سرانجام در این مبارزه و در منطقه سوسنگرد بر اثر ترکش خمپاره دشمن در تاریخ ۵۹/۱۲/۲۶ به درجه عظیم شهادت نائل آمد و به ملکوتیان پیوست و اولین شهید روحانی دوران دفاع مقدس استان گیلان لقب گرفت.
شهید علی اکبری چافی در بخشی از وصیت نامه خود آورده است: پدر عزیزم اگر من یعنی فرزند شما شهید شدم شما همیشه خوشحال باشید به خاطر این پدر عزیزم من در جبهه جنگ هستم این برادران من در این جنگ هستند زن و بچه دارند و در جبهه جنگ هستند می گویند خدایا هر چه زودتر در این جنگ شهید شویم. پدر و مادر عزیزم شما در جواب اینها چه می گویید؟ به خدا قسم اگر من شهید شدم شما ناراحت نباشید. این را فراموش نکنید عکسی که در منزل است یعنی با پیراهن سفید، اون عکس را ببرید لنگرود بزرگ کنید.
انتهای پیام/