میزبانیِ رسانه‌ای‌ها از میهمانِ خوشنام + تصاویر

شهید گمنام دوران دفاع مقدس همزمان با شهادت حضرت زهرا (س) میهمان اختصاصی بانوان بسیج رسانه گیلان در مراسم اقامه عزای بی بی دو عالم حضرت صدیقه طاهره (س) شد.

به گزارش روخان، مادر همیشه پناه غم‌هاست، وقتی غم را به خانه مادر می‌بری! انگار با نگاهش، با صدایش، با صلابت وجودش، همچون ربایندگیِ آهن‌ربا غم را به جان می‌خرد و از درون به خود می‌پیچد اما جان تازه‌ای به تو می‌بخشد.

مادر که باشد، غم عالم که داشته باشی، شانه‌هایش ارزانی توست حتی اگر زخم و درد پهلوهایش را از تو پنهان کند. مادر که باشد، دلت را به دلش گره می‌زنی حتی اگر مادر! بازوانش پر از درد باشد و کبودی.

مادر که باشد دخترک را صدا می‌زند تا خانه‌داری را زودتر از موعد به او بیاموزد، آذوقه روزهای نبودن را برای فرزندانش جانمایی می‌کند و خانه را با همه درد وجودش آب و جارو می‌کند.

مادرانه‌ای به سبک پلاک‌های بی‌نشان

مادر که باشد، حتی اگر همه شهر سلامِ بابا را پاسخ نگویند، یک تنه، به وسعت لشکری یک نفره، از مرد خانه نه! از بزرگِ شهر استقبال می‌کند و غم را از شانوان محکم مرد خانه می‌زداید.

مادر که باشد، بویِ آرد و نان، خانه را معطر می‌کند و صدای درب خانه، نوید آمدنِ باباست_ نه‌! این بار صدای دربِ خانه  اضطرابِ دود و آتش است_ اما همین که مادر باشد شاپرکان گردِ خانه می‌چرخند و بابایِ خانه را طلب می‌کنند.

مادر که باشد لباس کهنه می‌آورد به پیش چشم دخترک و از مهر برادر خواهری سخن می‌گوید، مادر که باشد، سال‌های سال هم بگذرد رفتن از معبرها و سختی‌‌ها با نام مادر آسان می‌شود، به خصوص اگر بیش از دیگری مادری باشی و سبک و سیاق مادر فرزندی را به جان بخری.

به ویژه اگر خوش‌نامی و گمنامی را از مادر بیاموزی و همه عاشقانه‌ات را از او به ارث ببری تا مادرانه‌ای به سبک پلاک‌های بی‌نشان بسازی و به مسیری بیندیشی که راهش راه مادر است. اصلا! مادر فرزندی حال‌وهوای عجیبی دارد حال‌وهوایی از جنس عاشقی، از جنس دلدادگی.

احیایِ سنت روضه خانگی رسانه‌ای‌ها

این روزها مادر فرزندی، عجیب شهرهای کشور را معطر کرده و حال‌وهوایی ویژه‌ای به ایرانِ همدل داده. در هیاهوی مادر فرزندی این روزها، بانوانی از جنسِ رسانه همت کردند و مسیر عاشقی را برای اقامه عزای حضرت مادر هموار کردند. هرکسی گوشه‌ای از کار را گرفت، یکی دنبال مداح رفت و یکی به فکر روضه بود و یکی دغدغه احیایِ سنت روضه خانگی داشت و…..

خلاصه اینکه فارغ از کارهای همیشگی، این بار گفتند بیایید دور هم بنشینیم و برای مادر روضه‌خوانی کنیم. حوالی ساعت ۲ چهارشنبه بود، گوشی همراه به صدا درآمد، آدرس برنامه شما کجاست، انگار پوستر برنامه را دیده بودند و از اقامه عزای حضرت مادر، توسط رسانه‌ای‌ها مطلع شده بودند.

ساعت از ۲ و نیم نگذشته بود که پیامی آمد: «تشریف بیاورید میهمان دارید.» تعارف زدیم که هنوز مراسم شروع نشده، بفرمایید همکاران هنوز نیامدند، تکرار کردند: «تشریف بیاورید میهمان دارید»

تاکید عجیبی یود، بانوان، در حال پهنِ سفره روضه بودند، هنوز خبرنگاران به مراسم نرسیدند، چه تاکیدی است که می‌خواهند به استقبال برویم، بنا به تاکید با تعداد محدودی از همکاران رفتیم به استقبال! خدای من! مگر می‌شود! آمبولانس جلوی درب محل برگزاری؟!

لحظه‌ای درنگ جایز نبود، بچه‌ها دویدن سمت آمبولانس، با دست خودشان درب آمبولانس را بازکردند آن طرف تر همکار دیگر آمده هنوز درب ماشین را نبسته غرق در صحنه شده، وسایل را پرت می‌کند به سمت بلوار، دوان دوان خود را به آمبولانس می‌رساند گریه امانش نمی‌دهد.

عجب صحنه‌ای بود، این بار بانوان رسانه‌ای ما شهید گمنام را بی‌آنکه از قبل بدانند بر دوش کشیدند و به مجلس بی‌ریای حضرتِ مادر بردند.

حالا محل برگزاری اقامه عزای حضرت مادر شده بود، محل اختصاصی درد و دل‌های آنان با فرزندِ گمنامِ حضرت مادر و برادر گمنام و خوش‌نام من!

یکی میگفت: «غصه بی‌خواهری را نخوری برادر گمنامِ من، ما خواهرت هستیم» آن یکی می‌گفت: «چه سعادتی است نجوای غریبانه ما با فرزند روح الله». یکی یکی از در وارد مجلس می‌شوند، همه متعجب، چه شده، چرا هنوز روضه شروع نشده صدای گریه بلند است اتفاقی افتاده؟!

خبرنگاران ما یکی یکی نذری به‌دست خود را به میهمان اختصاصی می‌رسانند و نجوا می‌کنند «سلام عزیز برادرم… ‌!» آقای مداح تازه از راه رسیده بدون تشریفات می‌خواند  «مثل تموم شهدا، به کامِ من عسل بزارـ ارواحِ خاکِ مادرت، یکم به من محل بزار..»

حالا میهمان گمنام ما قبل از شروع مراسم رسمی می‌رود و عطر وجودش را برای ما به یادگار می‌گذارد، حالا آقای مداح می‌رود تا حدیث کساء بخواند و جانِ مادری‌های امروز را جلا دهد.

آنقدر از مادر خواند تا اینکه دوباره درب اتاق باز شد، میهمان پشت میهمان، چه خبر است امروز؟! این بار پرچم آورده‌اند برای عزاداران ، پرچمِ حرم آقا سیدالشهدا (ع)، اول مجلس شهید گمنام و پایان مجلس نیز دردانه حضرت مادر آمده تا حاجت‌روایی عزاداران را تضمین کند.

و اینگونه مادر هیجده ساله تاریخ، دست عزیزِ خود را روی شانوانِ فرزندانِ رسانه‌ای‌اش، گذاشته و انگار غم‌های یک به یکِ آن ها را به جان خریده، آمده بود مادری کند مادر هیجده‌ساله، ما در راه ماندگان.

پایان پیام /

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://news.souma.ir/?p=150429

اخبار مرتبط:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *