در طرف دیگر نظر به اینکه اساساً مغز ما برای دریافت این حجم از دادهها ساخته نشده، به دنبال همان ورژنهای کپسولی ارائه شده از سمت پلتفرمهایی که نزدیکتر از هر زمان دیگر به انسانها هستند، هدایت میشوند که درست همینجا انسان را وارد عصر پسا اطلاعات یعنی عصر شناخت میکند.
در زندگی شلوغ امروزی که انسان با بمباران اخبار ضدونقیض مواجه بوده تا جایی که این اخبار از آب خوردن هم راحتتر تشنگی ما را برطرف میکنند، مغز ما به دنبال میانبرهاست و در جایی که علومشناختی به شکل فراگشت در روانشناسی از طریق رسانهها بروز و ظهور پیدا میکند، همان مغز به دنبال مباحثی میرود که ما را تأیید کند چون بهزعم خودمان همین موارد راه نجات ما یا حتی بقای ماست.
عصری که مغز را به واسطه حملات پیدرپی دادهها به سمت سوگیریهای مختلف هدفمندِ از پیشتعیین شدهی توسط ابزارهای عصر پلتفرمی هدایت و عملاً ادراک انسان را تحت تاثیر قرارداده و حتی فراتر اینکه انسان را تحت کنترل خود در میآورد.
حالا اگر همین حجم انبوه دادهها همراه با هیجان شدند به طوریکه حداقل دادههای صدق و صدها داده دروغ را کنار هم داشته باشیم، علیرغم صاحب عزم بودن انسانها، کثرت دادهها، ناخوداگاه ما را تحت تأثیر گذاشته و عملاً قدرت تصمیمگیری انسان سست شده و به سمت دادههای کذب میل پیدا میکند و این اتفاق در اقشار عمومی جامعه که دارای عزم حداقلی هستند بسیار شدیدتر و خطرناکتر است؛ با این شرایط به راستی دیگر نمیتوان ادعا کرد که خودمان هر خبری را بخوانیم توانایی تشخیص خوب را از بد داریم.
ما در شرعیاتمان نیز داریم که خواندن یا تحصیل در کتب ذاله حرام بوده که یکی از مهمترین دلایل آن همین مسئله مسخ است مگر برای افرادی که خواص و پاسخگوی شبهات مختلف هستند؛ کمااینکه در حوزه امر به معروف و نهی از منکر نیز همینگونه است و باید به شدت در برابر ورودیها مراقبت کنیم حتی رد برابر صدها خبری (ورودی) که از منابع انتخابی ما به سمتمان بیاید سست میشویم.
تداوم حملات دادهای، آشیانی در مغز ابجاد میکند یعنی دادههای دروغین بر اثر کثرت در درون ما صاحبخانه میشوند و وقتی صاحب خانه شدند خودشان به عنوان عرضه کننده و تولید کننده نقشآفرینی کرده و در ناخوداگاه ما مینشینند و طبیعتاً در چنین شرایطی چون خودمان اقدام به ترکیب دروغها میکنیم احساس تحمیل نکرده و تصویر خودی و مطمئن برایمان عرضه میشود که نهایتاً مقاومتی هم در برابر آن نخواهیم داشت.
اینکه فکر کنیم هرچه اطلاعات انسان بیشتر باشد تصمیمات او نیز دقیقتر است به هیچوجه درست نیست زیرا این موضوع حدی دارد و اگر از این حد بگذرد نتیجه عکس میگذارد و در چنین شرایطی باید بدانیم که دادهها رابطه مستقیمی با ارادهها دارند به این معنی که راه مدیریت ادراک، رابطه بین دادهها و ارادههاست و اگر میخواهیم در حوزه امر به معروف و نهی از منکر موفق باشیم باید از ورودیها مراقبت کنیم.
در فضای مجازی ول و رها این حجم از داده هرکدام اثری ایجاد میکند، تاجایی که در مرور زمان علیرغم مقاومتهای اولیه، انسان عملاً لیدر خونخواه اخبار جعلی میشود و حالا در چنین وضعیتی شاهد جنگ روایتها هستیم یعنی ارادههای انسانها تابع روایتها هستند و دیگر واعظان روایی همان مدعیان انقلابی و بابصیرت هستند.
تنها راه مقابله با جنگ شناختی نسخه جهاد تبیین است و حقیقت جهاد تبیین یک جنگ شناختی و یک نوع مدیریت ادراک است، یعنی هرکسی بتواند بهتر ادراک عموم را مدیریت کند، نتیجه بهتری عاید او میشود هرچند که باید تعریف جهاد تبیین را به درستی و در راستای مقابله با دشمن فعال در حوزه شناختی برای مخاطبان وطنی تعریف کرد.
پایان پیام/